میوه زندگیمون زینبمیوه زندگیمون زینب، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

زینب خانم **سلاله مامان و بابا**

سالروز فوت بابایی 26/4/1378

دختر نازم....... امروز سالروز فوت بابایی (بابا ناصر) بابا جون منه. بابا ناصر خیلی وقته پیش ما نیست و رفته پیش خدا.(1378) مطمئنم بابا ناصر همونجوری که روز دانشگاه رفتنم روزعروسی من شاهد خوشبختی من بود و منو همراهی میکرد و من تنها نمیزاشت امروز هم تو این روزها شاهد شیرین کاریهای نوه کوچولویه بزرگشه و لذت میبره .آخه تو اولین نوه بابایی و مامانی من میشی و اولین نتیجه مامان بزرگ و بابا بزرگ من . یه کوچولو که بزرگتر شدی ازش حسابی واست تعریف میکنم تا بدونی بابا ناصر کی بوده. روحش شاد و یادش گرامی خدا رو شکر مامان زهرا هیچ کمبودی نزاشته و تو این سالهاهم بابا بوده واسم و هم مادری کرده واسم .خدا خیرش بده تا عمر دارم مدیون زحماتشم دختر نازم....
21 مرداد 1391

لنج طلا

سلام لنج طلای مامانی و بابایی امروز  16 روز از پیش خدا اومدی کنار ما.... امروز قراره دوستای مامانی یعنی خاله های شما بیان دیدن زینب خانم الان که آروم خوابیدی و من و مامان زهرا آش درست کردیم و منتظریم که مهمونا بیان. چقدر احساس این روزا قشنگه. نگرانیهاش استرسهاش تجربه هاش همشون شیرینن . مادر بودن چقدر سخته دخملم چه مسئولیت بزرگیه دخملم. آروم و قرار ندارم وقتی میبینم از خواب ناز پا میشی شیر میخوای بعد تمیزت کنم و ...... ماشالله لنج طلای ما از وقتی اومدی  بمب شادی ترکوندی و همه چیزو تحت کنترل خودت کردی..... بابایی میگفتا از روز تولدت به بعد ما داریم یه زندگی جدید با اتفاقات و پیش آمدهای جدید و.... را تجربه میکنیم ب...
21 مرداد 1391

عقیقه کردن واسه زینب خانم

دختر گلم به رسم و سنت ما مسلمونا تصمیم گرفتیم واسه شما عقیقه بدیم. صبح جمعه بابایی و عمو ابراهیم گوسفندآوردن و تو خونه آقا جون ذبح کردن. عصر هم که شد مهمونا کم کم پیداشون شد. شما هم لباس سرهمی که مامان زهرا و زن دایی بهاره واست دوخته بودن رو پوشیدی. ای جانم ((لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم )) با اون ربان گوشه سرت ماه شده بودی دخملم. مهمونی خودمونی و خلوتی بود. کسایی که زحمت کشیدن و اومدن مهمونی عقیقه شما: مامان زهرا -دایی مهرداد و دوستاش- دایی مهران و زن دایی بهاره و برادرش امین آقاجون- عزیز - عمه لیلا و عمو فرزاد و عمو بهزاد و زن عمو اکرم و سیاوش ومهدی جون مامان بزرگ و بابا بزرگ و خاله بهاره و خاله ریحانه و مینا و ...
21 مرداد 1391